.

۱۳۸۸/۱۲/۰۵

پست سوم - هی فلانی

هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
همین لحظات کشــــــــــــــــــــــدار انتظار
همین دل خوشی های کوچک صبح
همین ذوق دیدن نام تو ... (کپی رایت : اول اینو اینجا خوندم)



هی فلانی زندگی شاید همین باشد

یک فریب ساده کوچک  
آن هم از دوست عزیزی که تو دنیا را  
جز برای او و جز با او نمی خواهی  
من گمانم زندگی باید همین باشد  
آه ...... آه ......... اما  
او چرا این را نمیداند که در اینجا  
من دلم تنگ است . یک ذره است؟
 

هم آدم است ای داد برمن داد  
ای فغان ! فریاد!  
من نمیدانم چرا دلدار من این را نمی داند؟  
که من من بیچاره هم در سینه دل دارم  
که دل منهم دل است آخر؟  
سنگ و آهن نیست  
او چرا اینقدر از من غافل است آخر  
آه ......آه ....... ای کاش  
گاه گاهی .........  
کاشکی .... اما ... رها کن . هیچ  
حسب حال من این است شکایت نیست

 (مهدی اخوان ثالث)


کنار همه ی ثانیه های عمر که می گذرن یکی شاید بخواد دوستیشو، قلبشو، باتو به اشتراک بذاره. می دونی اگه قبولش کنی شاید کم کمک عادت بشید برای هم. شاید بعدش سخت باشه از هم دل کندن.
ولی کسایی به تو احتیاج دارن همیشه.
چه اون کس باشه کنارت، چه نباشه........