.

۱۳۸۹/۰۱/۲۳

پست هفتم

"برو ناو عمتو بزن" الان اینو تو سایت یکی از بچه های دانشکده به یکی دیگه گفت. دارن آن-لاین بازی می کنن. حالا چی، من نمی دونم. به هرحال شاید دارن از زندگی شون لذت می برن. من چهارمین جلسه کلاس مدار منطقی رو هم پیچوندم. مثه آب خوردن.

شاید باید بگم خیالم راحت شده، شاید هم بازم قراره مثه قبل نشه ولی فایده داشته باشه.
یه شوخی، می تونه سالها دوستی رو به هم بزنه. حالا چه برسه به یه دوستی که مدت زیادی هم ازش نمی گذره. مخصوصا وقتی طرف مقابل نخواد قبول کنه کنه که شوخی بوده..... بگذریــــــــــم

تقریبا وسطای تابستون شیده بهم گفت سایت طرفداران دارن شان یه مسابقه داستان نویسی گذاشته. منم داستان رقص مرگ رو از تو وبلاگ قبلی فرستادم. تو عید جوابش اومد. داستانم پنجم شده بود.

شما اینو چی می خونید؟ GODISNOWHERE؟
یکم فکر کنید اول. میگن بستگی به شخصیت هر کس داره چیزی که می خونه. من که فقط god is nowhere می خونمش هر دفعه. ظاهرا god is now here هم می شه خوند.

پ.ن. اگه یه روز به یه در رسيدي و ديدي روش يه قفل بزرگه، نترس و نا اميد نشو، چون اگه قرار بود در باز نشه حتما به جاش یه دیوار مي ذاشتن....